مشکلات حوزه نوآوری در حوزه جامعهشناسی و اقتصاد خانه کرده است!
از عقیده تا مشاهده
ارسطو معتقد بود که تعداد دندانهای زن کمتر از دندانهای مرد است! عقیدهای که به قول «برتراند راسل» یک نمونه از «عقاید احمقانه» است. حقیقت آن است که علم از جایی آغاز میشود که بهجای باور به عقیدهها به واقعیت رجوع میکنیم و احتمالاً بهجای اینکه مانند ارسطو عقیده داشته باشیم، میتوانیم از شمارش دندانهای زنهای اطرافمان آغاز کنیم و بعد با شمارش دندانهای زنان دیگر نیز به درستی یا نادرستی عقیده خودمان پی ببریم! راهحل راسل برای پرهیز از «خطاهای ابلهانه و عقاید احمقانه»، دعوت به مشاهده است.
جایزه ملی مدیریت فناوری و نوآوری از آن جایی که هرساله دادههایی در خصوص واقعیت موجود تهیه میکند، یکی از اصلیترین منابع واقعی برای ارزیابیها و شناخت است. دادههای جایزه در کنار دادههای دیگری که در چند سال اخیر به همت معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری در قالب «طرح ملی پیمایش نوآوری» راهاندازی شده است، میتواند یک منبع جدی برای تولید دانش بومی و گزارههای علمی در خصوص شناخت واقعیتهای خود باشد. این دادهها بهخوبی میتوانند ابزاری برای «به آزمون کشیدن» و ارزیابی «خطاهای ابلهانه و عقاید احمقانه» (بنا به روایت راسل) نیز باشد.
امسال پنجمین دوره از دادههای مربوط به جایزه ملی مدیریت نیز منتشر شد، دادههایی که بهمانند هر داده دیگری میتواند همراه با خطاهایی باشد. خطاهایی از حجم نمونه و چولگی به سمت نمونههایی خاص گرفته، تا خطاهایی که ناشی از ارزیابی کیفی متفاوت داوران و ارزیابان باشد. هر چند، هر کس که پژوهش کرده باشد، میداند یا باید بتواند این تورشها و چولگیها را به کمک ابزارهایی کاهش دهد؛ یا آن که فرضیهای ضعیفتر را در معرض آزمون قرار دهد. به همین دلیل هر کس که پژوهش کرده باشد خوب میداند که این دادهها تا چه میزانی میتواند مهم باشد و تا چه اندازه میتواند تولیدکننده ایدههای مناسب و فرضیههایی واقعی برای پژوهش باشد.
در جایزه امسال برای دومین سال متوالی بنگاههای کوچک فناوریمحور (NTBF) به صورت جداگانه مورد ارزیابی قرار گرفتهاند. هر چند از مقایسه میان نتایج این دو سال میتوان نتایجی را گرفت، اما به دو دلیل این تحلیل تاریخی نمیتواند گزارههایی جدی تولید کند، اول آن که داده مربوط به دو سال هنوز آنقدر کافی نیست که بتواند مبنای گزارههایی قابل اعتنا قرار گیرد و دوم آن که اغلب دادههای دورههای نخست جایزهها به دلیل تجربه نخست بودن و استاندارد نبودن ارزیابی، نمیتواند خالی از تورشها و خطاها باشد. به همین دلیل شاید بهتر باشد مقایسه تاریخی و تحلیل روند کنار گذاشته شود و بر تحلیل دادههای همین دور دوم تمرکز نمود.
مشاهده کلیدی: فاصله میان فرد تا بنگاه
بنگاههای فناوریمحور کوچک همچنان حاشیه و حلقهای پیرامون کارآفرینان و موسسان آن بنگاهها هستند؛ نه بنگاههایی به عنوان یک شخصیت حقوقی. این دادهها دوباره تاییدی است بر این گزاره که «نهادهای ایرانی از بنگاه گرفته تا سازمانهای مردمنهاد و حتی احزاب سیاسی، بیشتر متکی بر افراد هستند». به همین دلیل نیز، قابلیتهای موسسان و کارآفرینان است که موفقیت و شکست این نهادها را رقم میزند. نهادسازی ایرانی شاید ریشه در بسیاری از ویژگیهای فرهنگی و تاریخی داشته باشد؛ شایدهایی که هر یک میتواند موضوع یک رساله یا پایاننامه یا یک پژوهش ملی باشد. شاید این واقعیت مشاهده شده در دادههای جایزه ملی که با ادراک کلی و اجتماعی ما نیز همسو است، ناشی از ضعف در فرهنگ کار تیمی یا ناشی از فقدان ثبات برای شکلگیری نهادهای پایدار یا برآمده از نظام آموزشی کشور در اهمیت دادن به نهاد در مقابل فرد باشد. به هر حال ناشی از هر یک از فرضیهها باشد، یک واقعیت غیرقابل انکار است.
در میان تمامی معیارهای ۶گانه ارزیابی شرکتهای کوچک فناوریمحور بیشترین امتیاز متعلق به «قابلیتهای کارآفرینی و توسعه سازمان» بوده است و مقایسه زیرمعیارها نشان میدهد که «توانمندی بنیانگذاران» تفاوتی غیرعادی با سایر معیارها دارد. به نحوی که امتیاز کسب شده برای این زیرمعیار ۴۳.۵ است، در حالی که دومین معیار پس از آن مربوط به «تعاملات و شبکهسازی» با ۲۹.۱ امتیاز است. یعنی تفاوتی به شدت معنادار که دادههای سال پیش نیز تاییدکننده این مقایسه است.
شاید در نگاه نخست این استدلال به ذهن متبادر شود که در سایر کشورها نیز اصلیترین عامل موفقیت شرکتهای نوپا، توانمندی بنیانگذاران است. این استدلال از جنس عقاید ارسطویی است! چرا که اغلب مطالعات جهانی نتیجهگیریهایی کاملا مخالف را نمایش میدهند. اگر چه برای نوپاهای مراحل ابتدایی (Early Stage) موسسان عامل مهمی هستند، اما برای شرکتها نوپای که از حالت یک گروه نوپا به یک شرکت کوچک فناوریمحور تبدیل شدهاند، دیگر این موضوع صادق نیست.
تمامی ادعای استروالدر (Alex Osterwalder) که در کتاب «خلق مدل کسبوکار» که در ایران نیز حداقل ۶ بار در طول سه سال تجدید چاپ شده است، و در ارائه مدل کنوس (Business Model Canvas)، مبتنی بر این واقعیت است که اصلیترین عامل موفقیت و شکست بنگاههای نوپا در راهبردها و مدل کسبوکار این بنگاهها است. به عبارت دیگر تاکید این روزهای ادبیات مربوط به حوزه نوآوری و کارآفرینی بر تدوین راهبردها و مدلهای کسبوکار برآمده از یک واقعیت تجربی در جهان استارتآپی است، این واقعیت که برای موفقیت باید مدل کسبوکار مناسب داشت. اگر چه نمونههای نبوغ فردی در توسعه کسبوکارها و سراغ استیو جابزها رفتن هم یک واقعیت جهانی است، اما نبوغ افراد تنها بخش کوچکی از روایت شرکتهای بزرگ و موفق امروز است. بیشتر شرکتهای نوپا نه بر پایه موسسان نابغه، بلکه بر پایه مدلهای نوآورانه بوده است.
به زبان دیگر بر اساس نتایج امسال این جایزه، شاید بهتر باشد بار دیگر به بازاندیشی بر واقعیتِ «نحیف بودن نهادها (اشخاص حقوقی) در مقابل افراد (اشخاص حقیقی)» تمرکز نماییم. به نظر میرسد زمان آن رسیده است که به درسآموختهها و در کل دانش جامعهشناسی بیش از گذشته اهمیت دهیم. نتیجه به دست آمده از این جایزه بار دیگر به ما خاطرنشان میکند که توسعه نیازمند یک دیدگاه فرارشتهای است و سیاستهای فعلی این حوزه برپایه یک نگاه جامعهشناختی، نیاز به بازاندیشی و بازبینی دارند. هرچند شاید مشکلات جامعهشناختی اصلیتر ما در بخش طرف تقاضا پنهان شده است؛ و در این دادهها ردپایی از پذیرش نوآوری وجود ندارد.
اما گویا مشکلات طرف عرضه نوآوری نیز ردپایی جامعهشناختی دارند. به قول دوست عزیزم محمد فاضلی «هیچ اصلاحی در آینده اتفاق نخواهد افتاد، مگر آنکه بهدقت گفته شود اشتباهات گذشته چه بودهاند... جوامع میتوانند دو دسته باشند: جوامعی که اشتباهات گذشتهشان را مشخص کرده و مسئولیت آنها را میپذیرند؛ و آنها که اشتباهات را انکار میکنند و مسئولیت نمیپذیرند. دسته اول از تاریخ عبرت میگیرند؛ و دسته دوم عبرت تاریخ میشوند.».
بازبینی در عقاید نقطه آغازین شروع یک آینده موفق است. بهتر است سیاستگذارانی که خود را مشغول ایده حمایت از شرکتهای دانشبنیان در قالب قانون فعلی کردهاند، به سراغ واقعیت بروند و تجربیات داخلی و خارجی را مبنای سیاستگذاری خود قرار دهند. ما برای توسعه نوآوری بیش از هر سیاستِ حمایتی مالی و مستقیم، نیازمند سیاستهایی برای نهادسازی در حوزه نوآوری هستیم؛ تجربه دنیا ایجاد ظرفیتهای نهادی برای شکلگیری شرکتهای نوآور و کارآفرین بوده است (به عنوان نمونه سیاست شرکتهای UG در آلمان). بعید است که دوپینگ برخی از شرکتها بر اساس معیارهای دولت و انتخاب دولت، سیاست نهادسازی باشد. سیاستهای فعلی را میتوان ذیل سیاستهای نظام توزیع رانت و پول نفت قرار داد. بهتر است یک بار به «مشاهده» ایمان بیاوریم و ببینیم آیا زنها دندانهای کمتری دارند؟